شبکه یک - 28 مهر 1396

پرسش و پاسخ ها ("علم دینی"،"کوروش هخامنشی و ...)

اتحادیه انجمن های دانش آموزان کشور- نشست "علم شناسی اسلامی" – 94

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می­کنم خدمت هم دوستان هم فرزندان عزیزم، ما سابقاً می­گفتیم خواهران و برادرها، دیگر ما حکم پدری داریم برای شما، گرچه گاهی تا در آینه نگاه نکنم و نفهمم، نبینم ریش­هایم سفید شده، فکر می­کنم هنوز به سن شماها هستم، واقعاً این­جوری است، هنوز به رفقای آن­موقع می­گوییم بچه­ها کجا هستند. یک روز خیلی به من برخورد دیدم بچه­ای من را در خیابان دید به مادرش گفت که این پیرمرده که توی تلویزیون صحبت­هایش را پخش می­کنند، فکر کردم به بغل­دستی­ام می­گوید، دیدم نه به من دارد می­گوید، ریش­هایم سفید شده ولی من هنوز در حال سی و هفت، هشت سال پیش خودم هستم که به سن شماها بودیم، در دبیرستان، در حین انقلاب و پس از انقلاب شاهد فعالیت­های بچه­هایی هم­سن شما بودیم، در حساس­ترین، خطیرترین و خطرناک­ترین صحنه­ها برای رشد خودشان و رشد جامعه­شان.

پرسش اول: آموزش و پرورش تراز اسلامی، شما به­عنوان دانش­آموز مسلمان انقلابی چگونه به مقوله علم نگاه می­کنید و دفاع کنید، فقط نگاه نکنید و فقط دفاع هم نکنید، بلکه مطالبه کنید.

پرسش اول: وقتی که صحبت دین پیش می­آید و علم، ممکن است کسانی بگویند از نگاه دینی خیلی از علوم اصلاً ربطی به دین ندارند، و در معنای عام، دینی نیستند، یعنی مشروع نیست، چون وقتی می­گوییم یک چیزی دینی است، مثل صدقه که دو معنا دارد، یک معنای حداقلی که معنای خاص دارد و یک معنای اکثری و عام دارد، به­معنای عامش، وقتی می­گوییم دینی نیست یعنی حرام است، نامشروع است، اصلاً نباید سراغ آن بروید، معنای خاصش وقتی می­گویی دینی نیست یعنی نمی­گوییم حرام است اما خیلی هم جنبه دینی ندارد، دین توصیه خاصی به آن نکرده است، توصیه­ای به آن نکرده. پس دینی نیست به معنای مشروع نیست یا دینی نیست به معنای مطلوب نیست، مطلوب دین نیست، این­ها دو معنا هستند. حالا عرض می­کنیم. هیچ علمی و در هیچ سطحی نیست که به یکی از این دو معنا، مشروع دینی و مطلوب دینی نباشد، همه علومی که نفعی برای بشر دارد، مشکلی از مشکلات بشر را حل می­کند، پرسشی از پرسش­های بشر را پاسخ می­دهند، در جهت رشد بشر در دنیا و آخرت و ابدیت به او کمک می­کند، همه این علوم، نه­تنها به معنای عام، مشروع هستند یعنی حرام نیستند بلکه مشروع به معنای خاص هم هستند یعنی قرآن کریم به آن­ها توصیه و سفارش کرده است. یکی دو تبصره دارد که آن­ها را عرض می­کنم، اول اصل این قضیه روشن شود. هیچی علمی در فرهنگ دینی و قرآنی، خود آن علم، مذموم، منفور، ممنوع نیست. اگر در مورد یک علومی بحثی شده، مربوط به آثار آن است نه خود علم، نحوه نادرست بشر با آن است نه خود آگاهی. آگاهی، یک ارزش الهی است. اَلعِلمُ نور، آگاهی، نور است. جهل، تاریکی است. اگر ما بخواهیم از منظر اسلامی به آموزش و پرورش، به علم، به صنعت نگاه کنیم، حتماً می­گوییم یکسری علوم حرام هستند. جواب: هیچ علمی به ما هوی علم حرام نیست. هیچ علمی ذاتاً ممنوع نیست. دو مسئله هست که به آن اشاره می­کنیم. یک: بعضی آگاهی­ها هست که در دسترس بشر نیست و این امروزه در شرق و غرب عالم به­حدی مورد قبول است که شما ببینید در حوزه­ معرفت­شناسی به سمت شکاکیت و نسبی­گرایی رفته­اند. شکاکیت یعنی چه؟ شکاکیت اول به اسم عقلانیت شروع شد، مدرنیته، در جریان پست مدرن رسید به شکاکیت. امروز حوزه­های مختلف فلسفه، معرفت­شناسی، علوم انسانی، هنر حتی فیزیک و شیمی و ریاضی تفکر و گفتمان این است که نمی­دانیم، نمی­توانیم بدانیم، اصلاً حقیقت معلوم نیست، هر کسی چیزی گفته، هر کسی یک برداشتی دارد، امکان داوری نیست، نمی­شود مطمئن بود که چه چیزی درست یا غلط است، الان باب یقین بسته شد، چه یقین علمی در حوزه فیزیک، چه یقین در حوزه متافیزیک که قبلاً حسابش را رسیده­ایم. همه الان به این سمت آمده­اند که اصلاً علم قطعی دقیقی امکان ندارد اصلاً. همه­چیز حدس و گمان و تخمین است تا مرحله اطلاع ثانوی. امروز این گفتمان حاکم شده است. آن تفکر که در حوزه مباحث غیر مادی که ما می­گوییم محال است، اصلا آن­ها علم نیست، یقین در حوزه مادیات از طریق علوم حسی و تجربی ممکن است، این برای اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزدهم است. در قرن نوزدهم و این­ها هم بود و تتمه آن در اوایل قرن بیستم بود. الان که آغاز قرن بیست و یک میلادی است، در غرب و شرق عالم هیچ­کس دیگر آن حرف­ها را نمی­زند. پس یک: محدودیت علم بشر است، در مواردی هست که می­گویند یک چیزهایی هست که شما نمی­توانید بدانید، مثلاً ما نمی­توانیم ذات خداوند را بشناسیم. اشراف معرفت­شناسی ما به خداوند نداریم. به شما می­گویند در ذات خداوند تفکر کردن، عبث است. در صفات خداوند فکر کنید، در افعال خدا فکر کنید، در آیات خدا فکر کنید و بیندیشید، در فرمان خداوند بیندیشید، ولی در ذات خدا، خود خدا، این­که خدا کیست و چیست دقیقاً، این را نمی­توانید بشناسید. پس یکسری محدودیت­های علم بشر هست آن­جاهایی که راجع به علم چند و چون می­شود که این خیلی محدود هم هست. دوم: راجع به نحوه مواجهه با علم است که با ما بحث می­کنند. می­گویند یکسری علومی هست ما عمداً به شما ندادیم برای این­که اگر به شما گفته بودیم، برای خودت و برای دیگران مشکل درست می­کردی. مثلاً اگر تاریخ مرگ هر کدام از شما را به شما بگویند، زندگی نود و نه و نیم ما و شما مختل می­شود اگر از الان بدانیم قرار است کی و چگونه بمیرید، اصلاً دیگر زندگی نمی­کنید. در روایات ما می­فرمایند یک چیزهایی هست به شما نمی­گوییم، به بعضی از شما می­توانید اطلاع دهیم، اگر بدانید به ضرر شماست. همه اتفاقاتی که قرار است بیفتد به شما نمی­گوییم، این علم را به شما نمی­دهیم، برای این­که نفعی برای شما ندارد، ضرر دارد، حتی همه اتفاقاتی که قبل از شما افتاده اگر خداوند می­گفت، کلاً شما فلج می­شوید به­لحاظ ذهنی و اراده، نمی­توانید زندگی کنید. اگر باطن نزدیک­ترین آدم­ها را به شما نشان دهند یا باطن شما را به او نشان دهند، خب این­ها هم علم است دیگر، بعضی هم دارند، اما زندگی­ات را فلج می­کند، بفهمی نزدیک­ترین رفیقت، برادرت، خواهرت، همسرت، پدرت، مادرت، راجع به تو دقیقاً چه فکر می­کنند، شریکت، رفیق صمیمی­ات چطور است، خب همه­چیز به­هم می­ریزد. یا این­که این علم را به شما بدهیم و از آن علیه همدیگر استفاده کنید. پس اگر در یک مواردی در مورد بعضی علوم و اشخاص خط قرمز تعیین می­شود و چند و چون می­شود، معنای آن این نیست که یک علومی وجود دارد که ذاتاً در اسلام حرام هستند، نه، یک بخشی از آن خارج از امکان بشر عادی است و هرچه تلاش در آن راه شود، هدر دادن وقت و ذهن و فسفر مغز و ضایع کردن اولویت­ها و رسیدن به ناکجاآباد ذهنی است، ته آن رسیدن به جهل، به یأس، به افسردگی، به شکاکیت، به این چیزهاست، یعنی به نتیجه نمی­رسی. دوم: آثار علم است به­طور خاص که با این چه می­خواهی بکنی، روی تو و دیگران چه آثاری دارد؟ و الّا همه علوم ذاتاً خوب است، علم اساساً صفت خداست، علم بد ما نداریم. علم ذاتاً نور است منتها محدودیت ما یک و دو آثار بد و مواجهه غلط با آن وجود دارد. اگر ما می­گوییم اسلام و قرآن جامعیت دارد، خاتمیت است، دیگر بعد از اسلام نیازی نبوده که خداوند با بشر سخن بگوید، همه آن­چه که باید خداوند به بشر می­گفت و از طریق انبیا در طول تاریخ گفت، کامل­ترین آن را از طریق پیامبر اکرم گفت، دیگر الان دوباره رسول دیگری اگر بخواهد بیاید، چیزی بیش از پیامبر از طرف خدا ندارد که بخواهد به بشر بگوید مگر بیاید و همان­ها را تکرار کند، لذا نیاز به بعثت نیست. اگر ما قائل به خاتمیت و جامعیت شده­ایم که همه­چیز دیگر گفته شده و آن­­چه باید گفته می­شد، هست، یکی هم این است که نسبت آن را با علم روشن کند، علمی که مدام در حال تحول است. می­گوید پس اگر بخواهیم نگاه دینی و اسلامی به دین بکنیم، یکسری علوم را حذف می­کنید، نه، هیچ علمی حذف نمی­شود، اتفاقاً علومی اضافه می­شود. پس این آن دو مورد است و آن دو مورد هم مربوط به ذات علم نیست.

سئوال دوم: بعضی آمدند در غرب و در دنیا تحت این عنوان که دین مانع رشد علم است، گفتند دین یک سقفی برای علم تعیین می­کند و می­گوید همین که قبلی­ها گفته­اند، جلوتر نروید، خب حالا کلیسا ممکن است این حرف­ها را زده باشد، ادیان دیگر هم بگویند اما وقتی صحبت از اسلام است ما اساساً نگاه دیگری می­بینیم. قرآن می­فرماید فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ بالاتر از هر دانشمندی، دانشمندی است، یعنی دانش مرز ندارد، یعنی علم خط پایان ندارد، این قرآن است. می­گوید اگر ما دینی فکر کنیم ممکن است نگاه محدود به علم بکنیم بگوییم علم تا حدی بس است دیگر، نه، فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ دانشمندی که بگوییم این دیگر خاتم و آخر دانشمندان است، این دیگر آخر متفکرین و محققین است، نداریم. قرآن می­گوید خاتم العلما نداریم، آخرین دانشمند نداریم. می­گویند یک دانشمندی در فیزیک، شیمی، دانش علوم انسانی، در هنر، در فلسفه، در فقه، در کلام، در تفسیر، در علم اخلاق هست که دیگر حرف آخر را زده است، قرآن می­فرماید حرف آخری برای بشر وجود ندارد. کسی آمد پیش پیامبر و گفت گرفتار یک بیماری هستیم که این علاج ندارد، پیش هر پزشکی رفتیم می­گویند لاعلاج است (این روایت خیلی مهم است) پیامبر فرمودند هیچ بیماری­ای بدون درمان وجود ندارد. یعنی علم پزشکی خط پایان ندارد. این خیلی حرف مهمی است. پیامبر فرمودند تمام بیماری­ها قابل درمان است. همین الان شما می­دانید تعداد زیادی بیماری هست که با تمام پیشرفت­هایی که بشر در این هزاران سال کرده، اصلاً هنوز نمی­دانند چی هست، منشأ و علتش چیست. خیلی بیماری­ها هست که می­گویند لاعلاج است و ما فقط زور می­زنیم که مرگ را به تأخیر بیندازیم یا تلاش می­کنیم دردش را کم کنیم، در حال آزمون و خطا هستیم. همین الان هم بیماری­هایی هستند که هر جای دنیا که برویم می­گویند این علاج ندارد. پیامبر در هزاره قبل که علم پزشکی و تجربی و این­ها به این حد جلو نیامده بود فرمود که همه دردها درمان دارد، بروید پیدا کنید، بروید پیدا کنید. این قرآن است. پس سئوال چه بود؟ من مدام مرور می­کنم که این سئوالات تا آخر که تحصیلات دانشگاهی می­کنید این سئوال­ها به شکل­های مختلف مطرح شود و ممکن است پاسخ­های غلط بگویید و بشنوید. نکته اول چه بود؟ آیا ذاتاً اسلام و قرآن با یک علمی مخالف است؟ هرگز. پس در مواردی که انقرت می­آورد مثلاً می­گوید تفکر در ذات خدا نکنید یا می­گویید تجسس در حریم خصوصی دیگران نکنید، خب کسی بگوید تجسس در حریم خصوصی برای علم است، من می­خواهم علم پیدا کنم فلانی در خانه­اش چه می­کند، درست است، خود این علم دانستن از ندانستن بهتر است. دانستن از ندانستن بهتر است، این اصل نگاه اسلام به علم است. هَل یَستَوی اَّلذیِنَ یَعلَمُونَ و الَّذین لا یَعلَمُونَ خداوند سئوال می­کند، سئوالی که جوابش معلوم است مثل این­که شما به کسی که خطایی می­کند می­پرسید که عبور از چراغ قرمز و توقف پشت چراغ قرمز مساوی است؟ فرق این­ها را نمی­فهمی؟ معلوم است که مساوی نیست، خودت هم می­فهمی، پس چرا جوری برخورد می­کنی مثل این­که مساوی است؟ چرا ارزش علم را در حد جهل پایین می­آوری؟ چرا جهل را در حد علم بالا می­بری؟ چرا فکر می­کنی دانا و نادان مساوی هستند؟ چرا فکر می­کنی دانستن و ندانستن خیلی فرق ندارد؟ فرق دارد. این نگاه اسلام به علم است. در هر حوزه­ای آنان که می­دانند و آنان که نمی­دانند مساوی نیستند، ممکن است بگویید از نظر حقوق زندگی و این­ها حقوق مساوی دارند، اما ارزش مساوی ندارند. در رشته­ای کسی که نمی­داند باید بپرسد و دنبال کسی که می­داند راه بیفتد، اصلاً این مفهوم تقلید که در کلمه فارسی طنین خوبی ندارد در ادبیات فقهی تقلید همین­طور که شما وقتی پیش پزشک می­روید و می­گویید مریض هستم و او برای شما نسخه­ای می­نویسد و به شما دستوری می­دهد، می­روی و اطاعت می­کنی، همین تقلید است، مریض از پزشک تقلید می­کند، شما وقتی یک مهندس معمار را برای خانه­ات می­آوری و یک دستورالعملی می­گیری و طبق گفته او این مصالح را می­آوری، این­جوری می­کنی و این کارها را می­کنی، شما داری تقلید می­کنی، اگر نکنی مشکل عقلی داری، می­گویی من مریضم پیش پزشک نمی­آیم یا می­آیم ولی به حرفش گوش نمی­کنم، خب پس مشکل عقلی داری، می­گویی پیش پزشک می­آیم، نسخه می­نویسد ولی نمی­خواهم عمل کنم، اطاعت نمی­کنم، خب تو به­جای پزشک باید پیش روان­پزشک بروی، مشکلت این است، اشتباهی آمده­ای. در باب فقه و احکام و دین هم همین­طور است، کسی که نمی­داند باید تلاش کند بداند، اگر نمی­تواند تلاش کند، برود بپرسد. ارزش علم ذاتاً یک ارزش دیگری است. اصلاً خداوند در قرآن می­فرماید عَلَّمَ الإنسانَ ما لایَعلَم، خداوند به انسان آموزش داد آن­چه را نمی­دانست، یعنی اصلاً منشأ علم خداست، اولین و آخرین معلم و استاد، خداوند است، خداوند خودش را آموزگار معرفی می­کند در قرآن. نکته دوم فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ، آخرین دانشمندی وجود ندارد، در همه دانش­ها تلاش کنید از همه مرزها عبور کنید، این قرآن است. می­گوید آیا می­توانی در آسمان­های دیگر نفوذ کنی به کرات دیگر و منظومه­های دیگر بروی یا در عمق زمین بروی؟ خداوند می­فرماید اگر می­توانید فَانفُذوا، بله، تلاش کنید، نفوذ کنید، به اعماق کهکشان­ها بروید، این توان را هم به انسان داده­ایم که به عمق اقیانوس­ها برود، به عمق زمین و به اعماق فضا برود، اگر می­توانید فِی أقطارِ السماواتِ وَ الأرض، در لایه­های مختلف آسمان­ها، کهشکان­ها، منظومه­ها و زمین اگر می­توانید بروید، تا حدودی هم می­توانید بروید، بروید. پس خداوند نه برای علم نه برای عمل، حدی نگذاشته در قرآن، یعنی هم علم هم صنعت و عمل صنعتی و تکنولوژی، خط پایانی ندارد چنان­چه پیامبر می­فرماید بیماری لاعلاج وجود ندارد و همه بیماری­ها علاج دارند، باید آن را پیدا کنید، بروید دارو و روش درمانش را بیاموزید، مگر عجل قطعی که دیگر هر شخصی باید از این عالم طبیعت خارج شود که آن دیگر علاج ندارد، البته می­دانید مرگ در روایات ما دو نوع زمان­بندی دارد، در قرآن هم اشاره می­کند، مرگ قطعی و مرگ شرطی، عجل قطعی و عجل معلق داریم یعنی تعلیقی است و مشروط است و عجل مقدر و قطعی داریم، اگر بخواهیم مثال بزنیم، الان این میکرفوون یک باطری دارد، عجل قطعی که دیگر بعد از آن یک ثانیه هم نمی­تواند کار کند وقتی است که باطری آن کلاً تمام شود، اما قبل از آن­که آن زمان تمام شود ممکن است زودتر مرگ این میکروفون برسد، یعنی به قتل برسد، یعنی مثلاً کسی یک چیزی به آن بزند و این بیفتد و بشکند، باز هم از دنیا رفت ولی می­توانست بیشتر بماند. این­که می­گویند با دعا و صله رحم و در کنار آن با ورزش، با دارو، با رژیم غذایی درست، در روایت می­فرماید چیزهایی که عمر را طولانی می­کند سلامت و بهداشت است و هفت، هشت، ده چیز را می­آورد مثل رژیم غذایی و یکی از آن­ها هم می­گوید کفش مناسب. بالاخره دعا یا رژیم غذایی و کفش مناسب؟ هر دو. صله رحم عمر را طولانی می­کند. چرا؟ توجیه مادی دارد یا معنوی؟ هر دو. توجیه مادی این است که این­هایی که تنها هستند و با کسی رابطه­ای ندارند افسردگی­ها و بیماری­های عصبی و روانی می­گیرند، احساس می­کند تنهاست، اصلاً تنهایی یکی از مشکلات شهرنشینی در شهرهای بزرگ در همه­جای دنیاست، تنها می­شوی، رابطه­ات با خویشاوند و فامیل و همسایه­ات کم می­شود و قطع می­شود، البته این­ها قابل علاج است، ما شهرنشینی اسلامی هم می­توانیم داشته باشیم بدون این عوارض ولی شهرنشینی غیر اسلامی و مدیریت نشده عوارضی مانند این دارد. هم از نظر عصبی و روحی و هم از نظر امکانات مادی وقتی مشکلی پیش می­آید وقتی با بستگانت ارتباطی نداری، کسی به تو کمک نمی­کند، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی هم از نظر عنایت الهی، همه­چیز را باید دوبُعدی، مادی و معنوی را با هم دید، این­که می­گویند فلانی پزشک نمی­رود، رژیم غذایی­اش هم مناسب نیست برای این­که سالم بماند زیاد دعا می­کند، بله ممکن است عمر طولانی­تر کند و ممکن هم هست زودتر بمیرد، هر دو وجهش هست. از آن طرف یکی اهل دعا و خیرات و احترام به کسانی که در طول عمر موثر است، نیست ولی رژیم غذایی و ورزش و این­ها را کامل رعایت می­کند، این هم دو وجه دارد، هم ممکن است بیشتر عمر کند هم ممکن است آدمی باشد با تمام این ملاحظات از من و تو زودتر بمیرد، ما دیده­ایم، چند رفیق داشتم همه مسائل بهداشتی را رعایت می­کردند که من همیشه می­گفتم من بمیرم این سی سال بعد می­آید سر خاک ما، اگر بیاید، همین پیش پای شما مُرد و رفتند. دو وجه دارد و هر دو مهم است، هر دو مهم است، هم صدقه دادن به محروم و کمک به انسان محروم در طول عمر ما تأثیر دارد هم ورزش و رژیم غذایی تأثیر دارد، هر دو هم الهی است، نه این­که آن الهی است و این مادی است، مادی و معنا هر دو الهی است، هر دو قوانین الهی است، این­ها را دقت کنید. می­گویند شما می­گویید اگر گناه کنیم زلزله یا خشکسالی می­شود، فلان جامعه که گناه می­کنند که اصلاً خشکسالی نیست، یکی از این علت­هایش این است نه همه­اش، و بعد هم برای یک حادثه مادی و معنوی عوامل متعدد دست به دست هم می­دهد و بعد هم شما عملی انجام می­دهی پوان منفی می­گیری یک عمل مثبت انجام می­دهی با پوان مثبت این را جبران می­کنی یا برعکس. یا می­پرسند ما روایت داریم اگر کسی فلان کار خاص را بکند، قطعاً بهشتی است و بهشت بر او واجب می­شود، خب ما این کار هزار بار کرده­ایم، خب بله، هزار بار بهشت بر تو واجب شد منتها ده­هزار بار کارهای دیگری کردی که جهنم هم بر تو واجب شد، این­ها را هم ببین، جمع جبری است، برآیند را ببین چقدر است. می­گویند گفته­اند اگر کسی فلان کار را برای خدا انجام دهد، بهشتی است، بله، یعنی اگر این عمل باشد و بس، کسی این عمل را انجام داده باشد و بس، این حتماً بهشتی است، یعنی این عمل بهشت­آور است، هر کس به زیارت امام رضا بیاید، عارفاً بِحَقه وَجِبَ لَهُ الجَنَّه، بهشتی می­شود، اولاً یک قید دارد، عارفا بحقه، باید بشناسی که داری به زیارت چه کسی می­روی، زیارت گنبد طلا که نمی­روی، باید بشناسی چه کسی است، امام رضا عارفاً بحقه، عارف به حق امام رضا یعنی عارف به کل دین، یعنی تشیع، یعنی مکتب را باید بشناسی تا این زیارت تو را بهشتی کند، چون اگر شناختی و عمل کردی، اصلاً قطعاً بهشتی هستی دیگر، هر کسی دنبال امام رضا راه بیفتد، قطعاً بهشتی است، منتها امام حسین را بشناس. دو: بله این عمل، بهشت­ساز است ولی مگر تو فقط همین یک عمل را انجام داده­ای؟ همین امروز کنار این عمل بهشتی من هشت عمل جهنمی کرده­ام، پشت سر کسی قضاوت کرده­ام، این­که می­گویند غیبت حرام است یعنی آدم­ها را قضاوت نکنید، به­خصوص وقتی که نیست از خودش دفاع کند، وقتی گفته می­شود تهمت حرام است، اصلاً تمام حرام­های اسلامی جایی است که به یک انسان دارد صدمه می­خورد، تمام حرام­ها. یک حرام بگویید که به انسان صدمه ندارد، یک حرام بگویید که هیچ صدمه­ای برای یک انسان ندارد، اصلاً حرام الهی یعنی خط قرمزی که خداوند دور انسان کشیده است، تهمت، افترا، سرقت، غصب، حقوق مادی یک انسان؛ غیبت، قضاوت کردن کسی در حالی که نیست از خودش دفاع کند، یعنی داری یا به اموال یا به حقوق یا به جان یا مال یا کرامت یک انسانی صدمه می­زنی. ممکن است کسی بگوید من به کسی صدمه نمی­زنم، نماز نمی­خوانم، شراب می­خورم، خب به خودت داری صدمه می­زنی، مگر خودت انسان نیستی؟ مگر این­که خودت را آدم حساب نکنی. حق­ الناس یعنی داری به انسان­های دیگر ستم می­کنی، حق الله داری به خودت ستم می­کنی، حق الله درواقع حق لفظ است، نماز و روزه و این­ها که برای خدا منافعی ندارد، برای خودت است، هر جا به انسان صدمه می­خورد، آن حرام است، ربا حرام است، دزدی حرام، دروغ حرام، توهین حرام، حق­کشی حرام، گران­فروشی حرام. این هم جواب یک سئوال دیگر، می­گوید اسلام دینی است که همه­اش حلال و حرام می­کند، حرام­های دین چیست؟ هر جا به انسان داری صدمه می­­زنی، حرام است، احکام دین دفاع از انسان است، دفاع از یا حقوق مادی انسان است یا حقوق معنوی اوست یا کرامتش. حرام­ها دفاع از خدا نیست، خداوند احتیاج به دفاع ندارد، هُوَ الغَنی، هُوَ العَزیز، هُوَ القَوی وَ أنتُمُ الفُقَرا، شما فقیر و بیچاره هستید، خدا می­گوید شما پیش من بیچاره هستید، من غنی هستم شما فقیر هستید، هرچه هم دارید من به شما داده­ام، همه­ را هم از شما پس می­گیرم، شما کسی نیستید، اما اگر به من وصل شدید و رو به من ایستادید، شما همه­کس هستید، شما خلفه الله می­شوید آن وقت به فرشتگان می­گویم در برابر تو به خاک بیفتند، شیطان هم جلوی انسان به خاک نیفتاد، طرد شد، اصلاً همه­جا خداوند مدافع انسان است، منتها انسانی که انسان است. چرا خدا شیطان را طرد کرد؟ چون جلوی آدم سجده نکرد، خدا گفت هر کسی من را قبول دارد باید آدم را قبول داشته باشد، خداوند آدم را به خودش گره زد، حق الناس را به خودش گره زد، گفت هر کس به انسان­ها ستم می­کند و حقوق آن­ها را پایمال می­کند، به من اعلان جنگ داده است. خداوند در قرآن دو گروه را محارب می­خواند می­گوید این­ها وارد جنگ شده­اند، فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ با خدا و رسولش وارد جنگ شده­اند، دو گروه را می­گوید این­ها دشمنان من هستند و به من اعلان جنگ کرده­اند و من هم به آن­ها اعلان جنگ می­کنم، آن دو گروه چه کسانی هستند؟ دو گروهی هستند که به انسان صدمه می­زنند، یکی رباخواران، رباخوار کیست؟ کسی که مردم را استثمار اقتصادی می­کند، انسان نیازمند می­آید می­گوید به شرطی به تو می­دهم که بیشتر به من برگردانی، یعنی کار مفت می­کند که ربطی به تورم و دیگر چیزها نداشته باشد، حالا این­جا نمی­خواهیم وارد بحث فنی ربا شویم، هر چیزی ربا نیست، اما ربا علت اصلی­اش، استثمار انسان است، استثمار اقتصادی انسان است. یکی از محارب این است، خداوند می­فرماید هر کسی که ربا می­خورد فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ هر کس دارد انسان­های نیازمند را استثمار اقتصادی می­کند، به خدا و پیامبر اعلان جنگ می­کند. گروه دوم محارب که قاطع­ترین حکم راجع به آن­ها در قرآن نازل شده که یا آن­ها را تبعید کنید یا اعدام کنید یا دست و پایشان را خلاف قطع کنند. چه کسانی هستند؟ کسانی که امنیت مردم را، امنیت انسان، حریم خصوصی و حریم عمومی را به خطر می­اندازند، کسانی که انسان را می­ترسانند، ارعاب و ارهاب، کسانی که امنیت مردم را به­هم می­ریزند، در خیابان می­ایستند با سلاح گرم یا سرد یا جان و مال و ناموست را تهدید می­کند و حریم خصوصی و حریم عمومی­ات را زیر پا می­گذارد، این را هم خداوند می­فرماید با من وارد جنگ شده است. پس دو تا محارب داریم یکی محارب اقتصادی و یکی هم محارب اجتماعی امنیتی سیاسی، این­ها هر دو کسانی هستند که به حریم انسان حمله کرده­اند. برخی می­گویند دین همه­اش حرام، حرام است، اولاً همه­اش حرام حرام نیست، اصل دین این است که همه­چیز بر شما حلال است، روایت امام صادق است که کُلَ شَیءٍ لَکَ الحَلال، اصل همه­جیز حلال است، کُلَ شَیءٍ لَکَ الحَلال الّا أن تَعلَم بِأنَّهُ بَعَینِهِ حرام، مگر موارد خاصی که به­طور خاص بدانی که حرام است و الّا همه­چیز حلال است. حرام­های اسلام در برابر حلال­هایش یک به میلیارد هم نیست. کُلَ شَیءٍ لَکَ طاهر، اصل این است که همه­چیز پاک است، الّا أن تَعلَم بِأنَّهُ بَعَینِهِ نَجِس، مگر یک مورد خاصی را عیناً بدانی که آن نجس است، اصل این نیست که همه­چیز نجس است مگر ما علم داشته باشیم که پاک است، اصل این است که همه­­چیز پاک است مگر علم داشته باشی که نجس است. اصل نیست که همه­چیز حرام و ممنوع است مگر موارد خاص که علم پیدا می­کنی حلال است، اهل بیت می­گویند اصل این است که همه­چیز حلال است، مشروع خداوند هستند، آفریده است برای استفاده، آن موارد خاصی که حرام است موارد خاصی است، محدود است، آن هم باید علم داشته باشی و بعد آن هم می­گویند آن­چه که حرام شده به­خاطر این است که به تو یا دیگران یعنی به انسان صدمه می­زند، یا صدمه دنیوی یا اخروی، یا جسمی یا روحی، یا کوتاه­مدت یا درازمدت، یا فردی یا جمعی. تعبیری دیگر از پیامبر. می­گویند شما به علم نگاه تزئینی و نمایشی دارید، مثلاً این را حالا به­عنوان یک عمل توصیه­ و واجب نمی­کنید، می­گویید بالاخره چون بشر می­گوید که علم را احتیاج دارد، حالا بالاخره شما هم بروید، از باب این­که مجبوری، بالاخره اگر علم نروی، خب چکار کنیم؟ زندگی­مان را چکار کنیم؟ یا به ما می­­گویند عقب­افتاده یا فلان. نه. پیامبر فرمود مَن سَلَکَ طَریقاً یَلتَمِسُ بِهَ عِلماً، سه تا اطلاق دارد، مَن یعنی هر کسی هر وقت، دو: سَلَکَ طَریقاً، مسیری را طی کند، راهی را برود و در مسیری بیفتد و حرکت کند، طَریقاً، هر راهی، یَلتَمِسُ بِهَ عِلماً که التماس علم دارد، ملتمس عمل است، یعنی دنبال علم هستند، آن هم هر علمی که مفید است، هر علمی که برای بشر فایده­ای دارد، سَهَّلَ اللهُ لَهُ طَریقاً إالی الجَنَّه، خداوند راهی را به­سوی بهشت برای او تسهیل و تسطیح می­کند و یک جاده آسفالته به­سوی بهشت برایش قرار می­دهد. می­گویند نگاه اسلام به علم یک نگاه اضطراری است، در حد اضطرار است، حداقلی است، از باب اجبار است، آن را یک عمل مقدس نمی­داند، آن را یک عمل غیر مقدس می­داند، اصلاً تلاش برای کسب علم یک حرکت سکولار و غیر دینی است. پیامبر می­فرماید نه این­که غیر دینی نیست اصلاً شما دنبال هر رشته علمی هر وقت راه بیفتید، می­تواند راهی به­سوی بهشت باشد. یک شرط دارد که آن را جای دیگری می­گویند و آن این­که هدفت از علم و آثار علم این باشد که یک مشکل از جامعه مسلمین را حل کنی، یک خدمتی بکنی، یک عیبی را حذف کنی، و همه علوم هم هست، علم تجربی هست، علم ریاضی هست تا برسد به علومی که به­طور خاص در حوزه­های علمیه هست، بعضی فکر می­کنند وقتی می­گویند علم فقط مراد علوم حوزوی است، پیامبر که می­گویند اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّینِ، که می­گویند ما محدودیت مکانی نداریم، آن­موقع چین یک مرکز علم و تمدن بود و خیلی هم دور بود، فرمودند دنبال آگاهی و تخصص باشید ولو آن طرف عالم و در یک کشور غیر اسلامی، مگر در چین فقه و اصول و تفسیر و حدیث درس می­دادند؟ خیر. محدودیت مکانی ندارد به­شرطی که اگر مهاجرت علمی می­کنی، هدفت فقط کشیدن ردای خودت از مشکلاتت نباشد، نروی مسائل خودت را حل کنی، نروی در خدمت کفر قرار بگیری، آگهی پیدا کنی و برای رشد و تقویت امت اسلام و حل مشکلات مردمت تلاش کنی. محدودیت مکانی نداری محدودیت زمانی نداری. پیامبر فرمود مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ، از گاهواره تا گور علم شروع می­شود و پایانی ندارد. می­گویند اسلام محدودیت زمانی، مکانی، جغرافیایی، قومیتی، نژادی دارد؟ نه هیچ محدودیتی نیست. محدودیت به­لحاظ نوع رشته؟ نه، بسته به آثارش. می­فرمایند اگر جامعه شما در یکی از رشته­های علمی عقب بیفتد که باعث شود که کفار بر شما مسلط بشوند و نفوذ بشوند و بتوانند شما را تحریم کنند، فشار روی شما بیاورند یا شما مجبور شوید دست گدایی به­طرف دیگران دراز کنید، بر همه شما واجب است در آن رشته متخصص شوید. می­دانید این را؟ هر رشته، تخصص، هر شغل، هر علم که در جامعه اسلامی نباشد یا ضعیف باشد و باعث عقب ماندن و آسیب­پذیری جامعه اسلامی باشد، بر همه واجب است، واجب کفایی است که بروند در آن رشته، در آن دانش، در آن تخصص، در آن شغل، این­قدر حضور پیدا کنند که آن نقطه­ضعف جبران شود. همان­طور که الان بگویند در روستایی نانوا نیست، واجب می­شود همه به­دنبال نانوایی بروند تا به حد کفایت برسد و نیازشان برطرف شود، واجب کفایی یعنی همین، یعنی بر همه واجب است تا نیاز جامعه حل شود، بعد که حل شد دیگر واجب عینی نیست، واجب کفایی تا قبل از کفایت همان واجب عینی است، بر همه واجب است، تا فیزیک هسته­ای، صنایع دفاعی، صنایع بهداشت، پزشکی، صنعت شهرسازی و معماری، در هر رشته­ای تا حدی که نیاز و ضعف جامعه اسلامی، فقر و گرفتاری و مشکلات و وابستگی به کفار حل شود، تا آن حد که واجب است بروید و این علم کاملاً دینی در حد وجوب است، مثل فقه و اصول است، همان­طوری که اگر شهری آخوند و ملا کم دارد واجب کفایی است که همه بروند دنبالش تا به حد کفایت برسد، اگر مهندس و پزشک هم کم دارد و لازم دارد باید بروی، علوم فضایی، علوم دریایی و از این قبیل. به این هم با یک نگاه درست نگاه کنید. داریم همه شاخصه­های آموزش و پرورش تراز اسلام را می­گوییم که شما در ذهن­تان حواس­تان باشد که این دعوای علم و دین را بتوانید پاسخ بدهید، تا کسی کمی از لحاظ علمی رشد می­کند توقع دارند که بی­دین باشد، می­گویند چطور می­شود هم شما متدین هستی و نمازشب­خوان هستی و در اوج دین هستی، مثل همین شهید شهریاری که ترورش کردند، بچه هیأتی مسجدی که اگر کسی قیافه­اش را می­دید اصلاً به او نمی­خورد که در این حد باشد، هم در دانش فیزیک هسته­ای در دنیا گفتند نظیرش بسیار کم بود، یک ریال هم در کارهای هسته­ای و پروژه­های بسیار دقیقی که در جهان فقط دو، سه تا کشور می­توانند انجام دهند آن هم با میلیاردها پول، ایشان بدون پول انجام داد، همین شد که ترورش کردند، همین می­شود عبادت. همین است که خداوند در قرآن می­فرماید مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ بعضی از شما را قبل از این­که پیر شوید از این دنیا می­بریم و بعضی فرصت پیدا می­کنید و به سنینی می­رسید که شروع می­کنید به دوباره از دست دادن همه­چیز، بچه بودی هیچی نمی­دانستی، چیزهایی می­آموزی، بعد پیر می­شوید، دانسته­های خود را از دست می­دهی، بزرگ­ترین دانشمند هستی ولی وقتی پیر می­شوی سئوال معمولی از تو می­پرسند نمی­توانی جواب دهی، لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا که بعد از علم، عدم العلم است، هیچی نمی­دانی، این علم را که قرآن می­گوید منظور همین علوم اکتسابی و دستاوردهای تجربی بشر هم که می­آید و می­رود، علوم تجربی، ریاضی، این­ها که به حافظه مربوط است، شامل این­ها هم هست. خب پس این­که هر راهی را بروی برای کشف یک رشته علمی، شد سه تا، مَن یعنی هر کس، شرط نداریم چه کسی دنبال علم برود، شما توجه کنید که ما در بسیاری از جهان تا قبل از اسلام اصلاً علم یک مقوله اشرافی و طبقاتی بود، می­دانید در همین ایران قبل از اسلام، ایران ساسانی، علم فقط برای بچه­های طبقات اشراف بود، مردم حق نداشتند درس بخوانند، ممنوع بود، چرا مردم ایران اسلام را بپذیرند؟ برای این­که یک دین و آیینی بر شاهنشاهی ایران حاکم است که می­گوید علم حق همه نیست، دانستن حق همه نیست، آن کفشگرزاده که می­خواهد بخواند و استعداد خوبی هم دارد در آن داستانی که به پدرش می­گوید من هیچی از شما نمی­خواهم ولی بچه من درس بخواند، می­گوید نه، این را معذوریم، جبران مادی می­کنیم ولی بچه­ات را نمی­گذاریم درس بخواند، علم برای شماها نیست. بعد این را در برابر منطق اسلام بگذار که مردم ایران مسلمان می­شوند که طلب علم بر مرد و زن واجب شرعی است، نه این­که حق شماست، حق که هست قطعاً، مثل نماز واجب است، جامعه­ی ناآگاه، جامعه­ی دینی نیست، جامعه اسلامی جامعه بی­سواد نیست، نه سواد دنیوی نه سواد دینی، نه سواد دین نه سواد معاش، این­ها دو منطق است دیگر. این­که بعضی می­گویند مردم ایران به­زور مسلمان شده­اند، مردم ایران چهار قرن حداقل طول کشیده که به انتخاب خودشان مسلمان شده­اند، یک عده هم که تا همین الان هم مسلمان نشده­اند بعد از هزار و چهارصد سال، مسیحی هستند، یهودی هستند، زرتشتی هستند، به­زور نبوده، اسلام با شاهنشاهی ساسانی درگیر شده، نه این­که مردم ایران را به­زور مسلمان کند، کاملاً آزادانه بود، مردم انتخاب کردند، مردم مقاومت نکردند، می­دیدند شاهنشاه ایرانی ساسانی قبل از اسلام، مثلاً ایشان سه­هزار تا زن داشت، حرمسراهای شاهان ایران، سه­هزار تا زن که بعید می­دانم اصلاً اسم این­ها را هم بداند، مگر می­شود کسی اسم سه­هزار نفر را حفظ شود؟ باید از زن­هایش سان می­دیده، چهل و هشت ساعت طول می­کشیده از زنانش سان ببیند. یک­وقت این را می­بینند که شاهنشاه ایران سه­هزارتا زن دارد، اصلاً همه­جا فرهنگ حرمسرا بود، هر کسی پول و زور داشت چندصدتا زن داشت، غیر از کنیز، در شاهنشاهی ایران هست، در امپراطوری روم است، هند هست، چین هست، غرب و شرق عالم این­گونه بوده اسلام با حرمسرا مبارزه می­کند. الان نمی­خواهم وارد این مسائل شوم، فقط می­خواستم اشاره کنم. علم در ایران قبل از اسلام، طبقاتی بود، فقط برای اشراف بود، مردم حق نداشتند آگاه بشوند، یک­مرتبه اسلام می­آید و می­گوید همه، مَن سَلَکَ، هر کس یک مسیری را سلوک کند، طی کند، طَریقاً، هر روش و راهی را، یعنی راه­های مختلفی را در علم و علوم مختلف هست، هدفش چیست؟ یَلتَمِسُ بِهِ عِلماً، دنبال یک آگاهی است، می­خواهد یک رازی از رازهای این عالم را کشف کند چه در علوم مادی چه علوم معنوی، سَهَّلَ اللهُ لَهُ الطَریقاً إلی الجَنَّه، خداوند همان مسیر را مسیری به­سوی بهشت قرار می­دهد، منتها یک شرط دارد، هدفت سوءاستفاده از این­ها علیه بشر نباشد، مثل این غربی­ها نباشی که وقتی به فیزیک هسته­ای می­رسد، اولین چیزی که به ذهنش می­آید بمب اتم است برای این­که بر دنیا مسلط شود، حق توطئه پیدا کند، بعد جلوی ما که می­خواهیم مسالمت­آمیز از آن استفاده کنیم، غیر نظامی­اش را، جلوی ما را هم بگیرند، این­جوری نه دیگر. اسلام می­گوید عالم شو بعد هم زکات علمت را بده. یعنی نشر کن. یعنی هرچه یاد گرفتی به کل بشریت بیاموز. این علم اسلامی و تمدن اسلامی است. می­گوید دانستن حق تو است، وظیفه تو است، می­توانی مسیر علم را به یک راه به­سوی بهشت تبدیل کنی اگر هدفت خدا و خدمت به خلق است، بعد هم هر چه قدرت علمی، تکنولوژی، قدرت، ثروت بیشتری پیدا کردی، همه این­ها زکات دارد، زکات چیست؟ مگر زکات به خدا می­رسد؟ خمس و زکات چیست که ثروتمندان از آن بدشان می­آید؟ حقوق فقراست. فقرا از خمس و زکات خوش­شان می­آید، به آن نیاز دارند، اغنیا، اشراف، سرمایه­داران از خمس و زکات و از مالیات دادن بدشان می­آید. خمس و زکات هم که اسلام واجب می­کند، این­ها که به خدا نمی­رسد که، می­گوید تو که بیش از اندازه خوردن و نیازت در سال اضافه داری و نمی­دانی آن­ها را چگونه خرج کنی، هنوز این تفریحاتت تمام نشده است داری نقشه تفریحات بعدی­ات را می­کشی، بین دو تفریح کار می­کنی نه بین دو کار، تفریح، تفریحاتت را بکن، کمی هم به فکر این انسان­های محروم، گرسته و گرفتار باش، خمس و زکات بده، حق این­ها را بده، کمک­شان کن، آدم باش. در علم هم اسلام می­گوید زکات. می­گوید اگر تو در سطح جهان یک قطب علمی و تکنولوژی شدی در رشته­ای، یک: حبس و حذف نکن، آن علم را احتکار نکن، نگو فقط خودم و نمی­گذارم کسی این­ها را بداند، این کار را نکن. دو: علیه بشر استفاده نکن. منتها یک شرط دارد، قرآن به پیامبر فرمود: إقرأ، بخوان، نگفت نخوان. بخوان. منتها یک قید هم آورد، گفت إقرأ بِاسمِ رَبِّک، به­نام پروردگارت بخوان، به­نام خدا بخوان. آن­وقت به­نام خدا که شد، بی­سواد هم که باشی، می­خوانی. پیامبر سواد که نداشت، اصلاً اعجاز الهی بود که این آدمی در هیچ مدرسه­ای درس نخوانده، هیچ­کس نمی­تواند بگوید من چیزی به او یاد دادم، هیچ­کس نمی­تواند بگوید این چیز را فلانی از من آموخت، برای همه مسلم باشد که ایشان در هیچ نظام آموزشی بشری رسمی تعلیم ندیده، نمی­توانی بخوانی؟ اما بخوان، بِاسمِ رَبِّک، به­نام پروردگارت. امام بحث قشنگی داشت می­گفت اگر بِاسمِ رَبِّک یعنی به­نام پروردگار خواندی، همه علوم، الهی است، شیمی و فیزیک هم می­شود الهی، اگر بِاسمِ رَبِّک، به­نام پروردگار نخوانی، همه علوم نامشروع و غیر دینی است، حتی فقه و تفسیر قرآن و درس قرآن، چون در آن هم هدفت، خدا نیست، چون ممکن است درس حوزه بخوانی ولی هدفت خدا نیست، هدفت، شهرت و ریاست و مریدبازی است، این فرقی با یک پزشک فاسد خائن که با جان مردم بازی می­کند یا با یک قاضی فاسد و خائن که با حق مردم خیانت و تجارت می­کند، با یک دولتمرد حاکم فاسد که اموال و جان و ناموس و وقت مردم را هدر می­دهد، ندارد، همه مانند هم می­شوند، بِاسمِ رَبِّک باید باشد، هر علمی جائز بلکه واجب می­شود از جهاتی به­شرطی که بِاسمِ رَبّک، برای خدا، رو به خدا، با هدف الهی باشد، آن­وقت اگر بِاسمَ رَبِّک باشد دیگر به بشر صدمه نمی­زنی، خدمت می­کنی. یک تفاوت دانشگاه اسلامی و غیر اسلامی هم این است. این­ها چهار، پنج تفاوت دانشگاه اسلامی و غیر اسلامی، تمدن اسلامی و غیر اسلامی بود. یکی هم این است، وقتی یک تمدن اسلامی به قدرت و ثروت و علم می­رسد، یک: علیه بقیه بشریت استفاده نمی­کند، دو: داخل تمدن اسلامی این­ها را طبقاتی و انحصاری نمی­کند، نمی­گوید علم برای من است نه برای بقیه، ثروت مال من است نه برای بقیه و در طبقات خاص، سه: بقیه بشریت را محروم نمی­کند، زکات قدرت و ثروت و زکات علمت را هم باید بدهی. اگر تو در رشته فیزیک، شیمی به یک قدرتی رسیدی، با این قدرت می­توانی سلاح اتمی بسازی علیه بشر، تسلط بر بشر، این می­شود دانشگاه غیر اسلامی، بمب شیمیایی میکروبی علیه بشر، چگونه بیماری­های نباتی، گیاهی، حیوانی یا بیماری­های انسانی را بی سر و صدا در بعضی جوامع نشر دهی، داروی فاسد به­ آن­ها بفروشی، داروهایی که می­خواهیم برای اولین بار استفاده کنیم بفرستیم کشورهای دیگر ضعیف­تر و روی آن­ها آزمایش کنیم، این­ها این کارها را می­کنند، این­ها این­قدر بی­شرف هستند، وقتی شرف نیست، این­جوری است. به یک علمی رسیده­ایم نگذاریم بقیه به آن برسند تا بتوانیم آقایی کنیم، این دانشگاه غیر اسلامی است. دانشگاه اسلامی می­گوید این علمی که به آن رسیدی مشکلات بشر حل می­شود، سعی کن به تمام جهان کمک کنی، بگو ما به این­جا رسیدیم، بِاسمِ رَبّ رسیدیم، به­ نام خدا رسیدیم، این در خدمت همه. آن­وقت آن دانشگاه غیر اسلامی می­آید (من فقط دو مثال برایتان بزنم) بعضی از این کمپانی­ها یک وسائلی را دهه­هایی درست کرده­اند که خیلی عمر می­کرد، جنسش خیلی خوب بود که آن زمان خیلی­ها به این اجناس این چند کمپانی غربی و سرمایه­داری اعتماد کردند و خریدند، مشتری پیدا کرد و جنسش هم واقعاً خوب بود، مثل بعضی جنس­ها نبود که کلاهبرداری می­کنند، هنوز نخریده­ای باید آن را به تعمیرگاه ببری، این خیانت است، خیانت اقتصاد و علم است، پول حرام است، ازجمله مکاسب محرم است، بعد از یک مدتی گفتند اگر ما جنسی بسازیم که خیلی عمر کند، بعد دیگر نمی­آیند از ما بخرند، وقتی یک جنسی دادی که سی سال کار می­کند، دیگر نمی­آید، اتفاقاً کاری کن که مثلاً هشت سال کار کند که این در این سی­ سال بیاد چهارتا دیگر از ما بخرد، یک جاییش عیب ندارد کمی خراب باشد که مجبور شود قطعه یدکی بخرد، بالاخره ما می­خواهیم این­جا سود کنیم و این کار شد. نمونه دوم در حوزه بهداشت است. این­ کارها دارد می­شود، مافیای بزرگ دارو در جهان که دنبالچه­های آن همه­جا ازجمله در داخل هم هستند و آن این­که دارویی را بسازیم که یک بیماری را حل می­کند دوتا بیماری دیگر درست می­کند بعد برای حل آن دو بیماری به دو داروی دیگر محتاج شود. الان این کار را می­کنند. این می­شود دانشگاه غیر اسلامی. حتی نمونه­هایی که اخیراً لو رفته است. این همه بیماری­های جدید داره می­آید، آنفولانزای گاوی و خوکی و خری و همین­طور دارد می­آید، از ایدز و این­ها همه، تقریباً همه این­ها بیماری­های مصنوعی است که دارد ایجاد می­شود و اغلب این­ها هم اگر شما دقت کنید از آفریقا و مناطق مجروم شروع می­شود برای این­که آن­جا آزمایشگاه این­هاست، این­ها به آمریکای لاتین، آفریقا، بخش­های فقیر آسیایی می­روند تولید بیماری و تولید داروی مناسب با آن را، هر دو را امتحان می­کنند، یک­مرتبه می­بینی صدها هزار، ده­ها هزار آدم می­میرند، در ایدز که صحبت میلیون­ها نفر است، ده­ها میلیون، اغلب این­ها از دورن دانشگاه­های فاسد، متخصص لامذهب، متخصص بی­دین، علم سکولار بیرون آمده. ابزار و تجهیزات در خدمت جنایت. شما با علم به بشر خدمت کنی یا خیانت. این­ها مفاهیم قرآنی و اسلامی است. یک بحث دیگر این است که علاوه بر این علوم هم علومی هست که آن­ها هم در دسترس بشر است منتها یک راه­های مخصوص و خاصی دارد، علاوه بر علوم تجربی و این­ها، قرآن به سطح دیگری از علم هم اشاره می­کند.

دوستان توجه کردند، من یک بار دیگر عرض می­کنم، ما به پنج اشکال یا شبهه یا سئوال جواب دادیم، در باب آموزش و پرورش تراز اسلام، و در باب این­که شما به­عنوان بچه­های مسلمان که امروز در فضای دبیرستان­ها، پرچم­دار ارزش­های انقلابی باشید، شما نباید بگویید خب این­ها که حرف­های مذهبی می­زنند، علم، سکولار و غیر دینی است، این­ها مذهبی و غیر علمی هستند، نه. شما پرچم­داران هم نظری و هم عملی همه رشته­های علمی باید باشید، منتها به این پنج سئوال، این پنج پاسخ، با این پنج حساسیت که دوباره من تکرار نمی­کنم، باید داده شود.

کسی هست از آن­­چه گفتم قبول نداشته باشد یا اشکالی یا سئوالی یا نظر دیگری داشته باشد؟ همه­چیز صد درصد برای شما روشن است؟ بابا، خیلی دانشمند هستید.

می­پرسند این­که می­گویید مردم ایران با زور شمشیر مسلمان نشده­اند، درست است که ساسانیان رژیم شاهنشاهی ایران قبل از اسلام، فرهنگ و رژیمش قابل دفاع نیست، اشکالات زیادی بوده، ظلم و ناداوری و این­ها، اما این­که قانون می­گذاشتند که یا مسلمان شوید یا جزیه دهید، این آزادی نیست. جواب این است که جزه چیست؟ مالیات. شما چه مسلمان بشوی چه نشوی باید مالیات بدهی. چیز خاصی گفته نشده. گفته شده که اگر مسلمان شدی که بسم الله، ما هم­دین هستیم، اگر مسلمان نمی­شوید ما شما را به­زور مسلمان نمی­کنیم، شما می­توانید غیر مسلمان بمانید ولی شهروند این جامعه، ما با حکومت درگیر شدیم، جنگ با رژیم ساسانی است، جنگ با امپراطوری روم است، جنگ با جاهلیت قبایل عرب است، جنگ با شاهان این­هاست، جهاد در اسلام جنگ با صاحبان قدرت و دیکتاتورها و ظلمه و کسانی که مردم را استثمار می­کنند و از آن­ها بردگی می­کشند، است. این سه حالت است. این­که شما می­گویی این سه حالت را دارد دیگر، شما یک حالت چهارمی بگو، شما یک انقلاب آزادی­بخشی، رفتی یک ملت مظلوم را آزاد کنی، با رژیم دیکتاتور فاسد امپراطوری، با روم، با دیگران می­جنگی، حالا به شهروندانش می­رسی، سه­ راه­حل وجود دارد، همین سه تا که گفتیم، شکل چهارمی اگر دارد بگویید. یک: فرضش این است که این رژیم دیکتاتوری استکباری باید برود ولی ما با جهاد نیامده­ایم شما را به­زور مسلمان کنیم، در دین­تان انتخاب با خودتان است. سه­تا راه­حل گفته­اند. گفته­اند یا با رژیم هستید، با حاکمیت دیکتاتورید که خب این­ها با ما در حال جنگ هستند، شمشیر است، جنگ است، یا می­گویید ما با حکومت کاری نداریم، ما مدافع ظلم نیستیم، حالا دو راه می­ماند، سئوال می­کنم، مسلمان می­شوید؟ اسلام را می­پذیرید، آگاهانه، با انتخاب آزاد خودتان یا خیر؟ اگر می­پذیرید که شما هم مثل ما هستید و هیچ فرقی با هم نداریم، شکل ثالث، ما نه از ساسانی دفاع می­کنیم نه می­خواهیم مسلمان شویم، چه کنیم؟ هیچی، نه مجبورتان می­کنیم مسلمان شوید نه... شما نه طرفدار رژیم ساسانی سلطنت هستید نه می­خواهید مسلمان شوید، خیلی خب، هر دینی می­خواهید داشته باشید، شهروند این جامعه باشید همان­طور که به ساسانی مالیات می­دادید به این طرف هم باید بدهید، به حکومت باید مالیات بدهید، جزیه و خراج، مالیات است. شما چه مسلمان باشید چه غیر مسلمان این­ها را باید بدهید. گفته­اند یا جزیه یا جنگ یا اسلام، خب اصلاً راه دیگری وجود ندارد. جنگ در صورتی است که تو با سلطنت و رژیم هستی، با امپراطوری روم کنار ارتش جنایتکار روم هستی، اگر با آن­ها هستی که خب جنگ است دیگر، اگر می­گویی نه من با آن­ها نیستم، من اصلاً مسلمان شده­ام، واقعاً گوش کردم، به شمشیر هم کاری ندارم، من گوش کردم مسلمان شدم، بسم­الله، خیلی هم عالی، بفرما، من و تو دیگر کاملاً با هم مساوی هستیم. سه: نه با رژیم هستم نه با اسلام، می­خواهم همان که هستم باشم، باش، در این جامعه داری زندگی می­کنی، به قبلی­ها داشتی مالیات می­دادی به ما هم باید بدهی دیگر، به حکومت باید مالیات بدهیم فقط دو نکته را شما بدانید، همین اسلام می­فرماید اگر به یک غیر مسلمان که تابع قانون است و در جامعه اسلامی زندگی می­کند، کوچک­ترین ستم، کلاهبرداری، اهانت و اذیت، پیامبر فرمود أنا اُخاصِموهِم یَومُ القیامَه، در دنیا که شما ظالم هستید، شما مسلمان­ها اگر به غیر مسلمانی ظلم کنید، جنایتکار هستید، در آخرت هم من دادستانم، من وکیل مدافع آن­ها هستم در دفاع از غیر مسلمانانی که در جامعه اسلامی به آن­ها ظلم و ستم شده و با شما مخاصمه خواهم کرد. دو: کسی آمد پیش امیر المؤمین گفت من با یک یهودی یا مسیحی معامله­ای کرده­ام، معالمه شیرینی بود، خلاصه کلاهش را برداشتم، امیر المؤمنین فرمودند شما بیجا کردی چنین کاری کردی، لَهُم ما لَنا و عَلَیهِم ما عَلَینا، حقوق آن­ها حقوق ماست، ضرر زدن به او ضرر زدن به من است، فعل حرام انجام داده­ای، باید بروی و به او اطلاع بدهی و عذرخواهی کنی و معامله را عادلانه انجام دهی. نکته دیگر: مردم ایران قبل از اسلام، بروید تاریخ را بخوانید، صد جور مالیات به صد جا می­دادند، اصلاً یکی از چیزهایی که باعث شد ملت ایران از ساسانیان در برابر مسلمان­ها دفاع نکنند، یکی از اصلی­ترین علت­هایش انواع مالیات­های سنگین ظالمانه­ای بود که از مردم و از فقرا می­گرفتند و حکومتی­ها و رده­های بالا در عیاشی مطلق زندگی می­کردند و مردم گرفتار بودند، یعنی اتفاقاً از آن مالیات­های سنگین راحت شدند.

- می­گویند در جنگ­هایی که اعراب داشتند که بیایند ایران فتح کنند، جنگ­های کرار بوده، متوالی هم بوده و جنگ­های سختی هم بوده که اعراب توانسته­اند ایران را فتح کنند، آیا این­که به­سختی توانستند ایران را فتح کنند، به­خاطر پشتیبانی­های مردم در زمان ساسانیان نبوده؟

نه، اصلاً ساسانیان بیشتر از این­که به فکر ایران و ملت باشد به فکر قدرت خودشان بودند، اصلاً حکومت­های استبدادی همه همین­طور هستند، امپراطوری روم به امپراطورها و حاکمان می­اندیشند نه به مردم. مثل شاه ایران، یک کشور کوچک. برای شاه ایران و نظام پهلوی، ملت و کشور ایران مهم بود یا منافع خودش؟ اگر کشور برایش مهم بود که آن همه خیانت و قراردادهای خائنانه را امضا نمی­کرد، کل نفت و ارتش و دانشگاه و رسانه و همه­چیز در اختیار آمریکایی­ها و انگلیس­ها و اسرائیلی­ها بود، ده­ها هزار مستشار غربی، کل کشور زیر دست این­ها بود. تو به فکر ایرانی؟ نه به فکر خودتی. به غرب می­گفت بگذارید من این­جا باشم این مملکت در اختیار شما. آل سعود به فکر مردم عربستان هستند یا به فکر خودشان هستند؟ صدام به فکر خودش بود یا عراق یا ملت عراق؟ گفت اصلاً عراق نابود شود به درک، من سر کار بمانم. جهاد آزادی­بخش داریم، جهاد اسلامی، حنگ­طلبی استکباری و امپریالیستی داریم، این دو با هم کاملاً متناقض هستند. جنگ­طلبی این است که می­گوید همه نابود شوند ولی من بمانم. اصلاً شاه ایران و امپراطوری روم کل دوران مشغول جنگ­های توسعه­طلبانه بودند کدام­یک قوی­تر و بزرگ­تر می­شود. حالا ما چون ایرانی هستیم، همین الان هم به من بگویند جنگ ایران را، مدام دوست دارم ایرانی­ها برنده باشند، دلم این را می­خواهد، بالاخره ما ایرانی هستیم و می­گوییم کاش ایرانی­ها بیشتر پیروز می­شدند اما شما از این زاویه نژادپرستانه بیرون بیایید به­عنوان انسان نگاه کن نه به­عنوان نژادپرستی، آن­جا ملاک حق و باطل است، عدل و ظلم است، آن­جا فرعون مصر و سران قبایل عرب ابوجهل و ابوسفیان و شاه ایران و امپراطور روم همه مثل هم هستند، یکی قوی­تر و یکی ضعیف­تر، مثل آمریکا و شوروی، مثل الان واقعاً مسئله اصلی سران آمریکا، مشکلات ملت آمریکاست؟ نه، مسئله اصلی اقتدار و قدرت و ثروت و امکانات خودشان است، طبقات حاکم هستند. ما یک جنگ ایران و عرب داریم یک جنگ اسلام با استکبار ساسانی داریم، این­ها را با هم قاطی نکنیم. ما در بعد عرب و عجم، طرفدار عرب نیستیم، طرفدار عجم هم نیستیم، طرفدار هیچ­کدام نیستیم، عرب و عجم را کاری نداریم، لذا آن بخشی که کسانی مثل اموی­ها و بنی امیه در ایران جنایت می­کردند، نباید جنایت­های آن­ها را به پای اسلام نوشت، بنی امیه عرب جنایتکاری بود که اهل بیت پیغمبر را این­ها کشتند، امام حسین را این­ها کشتند، اهل بیت را این­ها کشتند، بله این­ها در ایران و جاهای دیگر بعدها که مسلط شدند، جنایت­های بسیاری کردند، مثلاً می­گفتند اگر ما داریم از جایی رد می­شویم ما برنده­ایم و شما بازنده، در تاریخ این­ها را نوشته­اند، حالا چقدر از این­ها راست است و چقدر دروغ نمی­دانم ولی بی هیچی هم نبوده یک جاهایی. اگر سوار اسب هستی و من پیاده هستم باید بیایی پایین. اگر قدت از من بلندتر است و داریم از کنار هم رد می­شویم باید بایستی بعد رد شوی و بروی یا باید بنشینی تا قدت از من کوتاه­تر بشود. از این کارها می­کردند. این همان کارهایی است که هر مستکبری می­کند. آمریکایی­ها مگر نیامدند در افغانستان و به آن­ها می­گویند که پوتینم را ببوس، کفش من را ببوس، می­گوید کفش من را باید ببوسی به ناموست تجاوز نکنم، این استکبار است، این ربطی به اسلام ندارد. ما یک دعوایی داریم با این تفکر نژادپرستانه عربی که مال بنی امیه بود و ربطی به اسلام نداشت، عین آن هم با نژادپرستی ایرانی داریم، اصلاً نژادپرستی یک حرکت غیر انسانی و غیر عادلانه است، ما باید به نژاد خودمان احترام بگذاریم اما استکبار نژادی را قبول نداریم، نژادهای دیگر را اهانت کنیم ما قبول نداریم، ضمن این­که الان هیچ­کس مطمئن نیست برای چه نژادی است این را هم بدانید و فکر نکنید خیلی نژاد خالصی هستیم، همه­تان، هفت جد و آبادتان می­بینید یکی ازدواج کرده رفته اصلاً طرف می­بینی هشت­رگه است، دورگه هم نیست، او می­گوید ما نژاد چه خاص هستیم، آن می­گوید نژاد خاص، طرف می­بینی هفت جد پشتش مغول است، می­گوید ما آریایی­ها چکار کردیم، آن یکی آریایی است می­گوید ما ژرمن­ها یا اسلاوها چکار کردیم، اصلاً قاطی شده، شیر توی شیر شده بالاخره، شیر توی شیر هم نباشد، فرض کن یک خون خالص، خون خالص چیست؟ ممکن است بعضی خون­ها آثاری داشته باشند از نظر فیزیکی یا جسمی، آن اگر هست ارزش اخلاقی نیست باز هم، یک نژادهایی هست بدن­هایشان قوی­تر است، یک نژادهایی ضعیف­تر، یک نژادهایی کوتوله هستند، یکی بلندند، یکی زرد است، یکی سفید است، یکی سیاه است، قرآن می­فرماید ما این­جوری نژاد آفریدیم، آیه­اش را هم خواندم، شما را رنگارنگ و الوان آفریدیم، هم معادن هم دریاها هم حیوانات هم گیاهان هم آدم­ها، این تنوع را ما خواستیم تنوع باشد، از این تنوع برداشت بدی نکنید، برداشت غلط نکنید، سوءاستفاده هم نکنید، به این تنوع احترام بگذارید، این زیبایی و جمال است. در دعوای عرب و عجم ما ضد ظالم هستیم، ظالمش می­خواهد عرب باشد یا عجم، او عرب جناتکاری که در صدر اسلام آمده و در بخش­هایی از ایران جنایت کرده، ما ضد آن عرب هستیم اما نه به­خاطر عرب بودنش، به­خاطر جنایتکار بودنش. آن عجمی هم که قبل از این­که عرب­ها بیایند یا بعد از آن هزاران سال بر مردم ایران ستم کردند و جنایت کردند، عجم هم بودند، بر آن عجم هم مرگ، مرگ بر آن عجم و آن عرب. به یکی از کردهای عراقی که از باند بارزانی بود گفتند (قطع مصاحبه) اصلاً حال بحث کرد و این­ها، نژادپرستی و کردی، آن طرف هم عرب­ها بگویند نه نژاد ما عرب است، ترک­ها آن طرف، آن­ها آن طرف، باید صدتا جنگ راه بیفتد و کل جغرافیای منطقه به­هم بریزد. باید مسئله اصلی شما این باشد که چه کسی ظالم است و چه کسی مظلوم، بعد جواب داده بوده من می ‌خواهم کسی که به من ظلم می­کند کرد باشد. یعنی مسئله او اصلاً عدل و ظلم نیست، مسئله او نژادپرستی است. گفته اصلاً من می­خواهم ظلم کنم ولی کرد باشم، یعنی یک غیر کرد عادل را من نمی­خواهم ولی یک کرد را ولو ظالم باشد من قبول دارم. ترک هم راجع ترک و آن یکی هم راجع به آن یکی و عرب هم حتی این­طور بگویند. این حرف­ها چیست؟ در حالی که شما می­دانید کردها شاید یکی از اصیل­ترین و قدیمی­ترین اقوام ایرانی هستند، اصلاً کل کردهای دنیا ایرانی هستند و ریشه ایرانی دارند. یک بار دیگر می­گویم چون این دعوا را از تاریخ درمی­آورند که فلان­جا وقتی عرب­ها آمدند، چه کردند، فلان­جا کار خوب کردند فلان­جا کار بد، بالاخره حق با چه کسی بوده؟ ما یک بحثی داریم عرب و عجم که عرض کردم. بحث دیگری داریم به­نام اسلام و استکبار ساسانی، ما طرف اسلام هستیم، طرفدار استکبار ساسانی نیستیم، طرفدار استکبار رومی هم نیستیم چنان­که با استکبار عربی هم مخالف هستیم، اصلاً استکبار عربی با پیغمبر این هم مبارزه کرد، استکبار عربی بود که تمام اهل بیت را کشت، استکبار عربی رهبران عرب را کشت، استکبار ایرانی و عربی و کرد و ترک نداریم، استکبار، استکبار است. اگر در صدر اسلام عرب­هایی بوده­­اند که در ایران جنایت کرده­اند با آن­ها مخالفیم چنان­که با عجم جنایتکار هم مخالفیم. اگر با عرب صالح مصلح که آمده خدمت کرده، کمک کرده که اسلام به این کشور بیاید، من و شما مدیون آن­هایی هستیم که با اسلام و حقیقت توحید و عدل آشنا شدیم و الّا ایرانی­ها از زمانی که اسلام آمده، یک دین واحد که نداشتند، شرق ایران بودایی بودند، بت­پرست، غرب ایران بخشی مسیحیانی بودند که از امپراطوری روم فرار کرده بودند و به ایران آمده بودند، بخشی زرتشتی بودند، بخشی از مردم ایران اصلاً بی­دین و لامذهب بودند و مذهب خاصی نداشتند، بخشی بت­پرست بودند، بخشی یهودی و یک بخشی هم زرتشتی، بعد از مدتی هم زرتشت دین حکومتی شد، دین رسمی حکومتی شد که تبعات خاصی هم به­وجود آمده. پس اسلام نه کسی را مجبور کرده به مسلمان شدن، نه معنا و هدف جهاد این بوده، آن سه وجهی هم گفتید سه وجه منطقی است، عرب و عجم می­خواهد ساسانی باشد می­خواهد ابوجهل و ابوسفیان عرب باشد، هر کسی ظلم می­کند باید توی دهان او زد و جلویش ایستاد، ما قبول­شان نداریم. معادل همین مرگ بر آمریکایی که الان می­گویی آن زمان می­شد مرگ بر اموی، بنی امیه که عرب بودند، مرگ بر ساسانی که عجم بودند، مرگ بر امپراطوری روم.

- ذوالقرنین که می­گویند، کورش بوده؟

ذوالقرنین اختلاف است، بعضی کسان مختلفی را اسم برده­اند، بعضی مثل مرحوم علامه طباطبایی می­گوید ما کس دیگری را در تاریخ نمی­شناسیم که در این حد قابل تطبیق با ذوالقرنین باشد لذا برخی مفسرین قرآن معتقدند که درواقع کورش، حضرت کورش است و ایشان جزو اولیای الهی بوده و تمدن بزرگ الهی را تشکیل داده و درواقع شریعت الهی را در باب حقوق بشر گسترش داده، بعضی چنین عقیده­­ای دارند. بعضی از علمای ما و مفسیرن از جمله آقای طباطبایی می­گویند که کورش همان ذوالقرنین است. بعضی گفته­اند ذوالقرنین اسکندر است. افراد مختلفی را گفته­اند. یک فرد قطعی که بتوانیم بگوییم، نیست. در مورد کورش و داریوش هم ما باید از یک جهت افتخار کنیم، راجع به اصل قضیه اختلاف است، من همین اواخر کتاب­هایی نوشته­ام بعضی از کسانی که مسلمان هم نیستند، ایران­شناسان هستند، بعضی از این­ها اصلاً ادعا کردند یک سلسله­ای به­نام هخامنشی اصلاً وجود نداشته است، این تیپ­ها را هم داریم، هم مستشرقین غربی و هم داخلی و ایرانی که این­ها را درست کرده­اند، در همین صد سال اخیر نوشته­اند همه را، حتی کسانی گفته­اند تخت جمشید معماری ایرانی نیست، این­ را رومی ساخته­اند، تا این­ حدها گفته­اند. بعضی در این­که ما اصلاً چند کورش داریم، کدام بوده و چه بوده، گفته­اند. می­خواهم بگویم در همه این مسائل اختلاف است. در این­که این­ها یک قبیله­ای بودند دیگر، مادها یک قبیله بودند، هخامنشی­ها هم همین­طور، این­ها قبایلی بودند و بعد هم جهانی، از این تحلیل­ها راجع به کورش و داریوش و هخامنشی و خشایار، از این­جور تحلیل­ها هست که این­ها اصلاً ربطی به اسلام ندارند، با اسلام و عرب و این­ها هم مخالف هستند ولی تحلیل باستان­شناسی­شان این است، می­­گویند اصلاً دلایلی وجود ندارد برای این­ها، این­ها همه ساختگی است. یا از این تعبیر و اسناد که واقعاً اولین تمدن بزرگ جهانی و امپراطور بزرگ جهانی در ایران شکل گرفته، از چهل و شش کشور در ارتش ایران سرباز بوده و بزرگ­ترین و اولین قدرت بزرگ جهانی بوده است، عقلانیت حکومتی، بروکراسی اداری، ارتش­های قوی و منظم، پیشرفت­های مدنی و اجتماعی، در این­جا شکل گرفته، البته ایران را هم که می­گوییم، بخشی از آن از بین النهرین و عراق است، بخشی از شرق و غرب است، مناطقی که مدت­ها جزو ایران شدند و بودند، جغرافیای ایران فعلی نیست، تا این دیدگاه که این­ها رفتند، خب این­جا آدم افتخار می­کند از جهت قدرت و علم و تمدن و معماری و شهرسازی، این واقعاً برای یک ایرانی قابل افتخار است. من یک ایرانی باشم و به من بگویند هفت­هزار سال پیش اجداد شما در ایران چنین قدرت و عظمت و شکوهی داشتند، خب این خود به خود من را به­عنوان یک ایرانی خوشحال و سرافراز می­کند ولی نباید به یک غرور کاذب یا به تکبر و استکبار منجر شود، همین­طور نباید چشم من را به ضعف­های علمی و اخلاقی آن سیستم ببندد، می­گوید بله خیلی باشکوه و باقدرت، طبق قرائت اول که نبوده، طبق قرائت دوم که بوده، چه را قبول و چه را نه قبول. چه قبول؟ قدرت و عظمتش، بالاخره این­جا تفکر ایرانی، قدرت ایرانی بوده که چنین چیزی توانسته بسازد، جهان مدیون ماست به­عنوان ایرانی. این یک نکته مثبت. از نظر نظامی، بعد نظامی یکی از ابعاد یک تمدن است، اصلاً یک بعد تمدن علم و یک بعدش معماری و شهرسازی است و یک بعدش قوانین مدنی، یک شاخصه تمدن­های بزرگ هم نظامی­گری آن است یعنی ارتش­های قوی باید داشته باشی، اسلحه­های قوی، اسلحه­های جدید، موشک­های دوربرد، چه و چه، این­ها را باید داشته باشی دیگر، خب آن زمان این­قدر قوی بوده بالاخره، من یک­وقت­هایی به این­هایی که می­خواهند ایران قبل از اسلام را علیه اسلام بنامند و مطرح می­کنند چند چیز گفته­ام، حالا فقط یکی را عرض می­کنم، گفتم شما چطور در برابر غرب، آمریکا و ارباب­های انگلیسی خود هیچ­وقت از ایرانی و هخامنشی و داریوش و کورش و این­ها چیزی نمی­گویید، تا نوبت به اسلام می­رسد از این­ها حرف می­زنی؟ پهلوی که آمد زبان فارسی را براندازند و خط را می­خواستند لاتین کنند، زبان و خط فارسی را می­خواستید از بین ببرید، شما که آمدید اخلاق و سبک زندگی غربی را این­جا حاکم کنید، شما که ایران را نوکر غرب کردید، چگونه مدام از ایران باستان حرف می­زنید؟ ایران باستان که نوکر غرب نبود. کورش و داریوش و خشایار طبق قرائت دوم هم اگر بودند، این­ها که نوکر غرب نبودند، این­ها خودشان سرور عالم و غرب بودند، این­ها رفتند تا آتن را گرفتند، این فیلم سیصد را ساخته­اند برای این­که بگویند یک کربلای الکی درست کردند، سیصد نفر را در برابر ارتش ایران بردیم، که اصل قضیه هم دروغ است، اگر برده بودید ارتش ایران که رفت آتن را گرفت، آتن که مرکز یونان است که، شما چجور ایران­پرستید که این­قدر غرب­پرستید؟ یا غرب­پرستی یا ایران­پرستی، دیگر هر دو که با هم نمی­شود که. اگر ایران هخامنشی را ملاک می­دانی، ایران هخامنشی دهان ارتش­های غرب و روم را خرد کرد، تا شمال آفریقا و مصر را گرفت، از این طرف هم تا قلب آتن و یونان رفت. بله بعد هم اسکندری­ها آمدند کل ایران را گرفت. آن پیروزی بود و این هم شکست. ولی بالاخره آن پیروزی را داشتیم. شما چرا جلوی ارباب­های آمریکایی و انگلیسی و غربی این­قدر ذلیل هستید؟ شما غرب­زده هستید، شما طرفدار ایران هخامنشی هم نیستید، دروغ می­گویید. ایران هخامنشی را حتماً در فارس روی دیوار دیده­اید، عکس شاه ایران روی اسب نشسته، دوتا امپراطور روم هم آن پایین روی زمین جلوی او زانو زده­اند. شما اقلاً مثل هخامنشی باشید، اگر هخامنشی هم هستی خب مثل آن­ها باش، امپراطور غرب جلوی او زانو زده بود. شما که زیر سم اسب آن­ها خوابیده­اید، شما که پشت ماتحت اسب غرب نشسته­اید که چه زمانی برای شما پِهِن می­ریزند، هنوز مدافع آمریکا و انگلیس و ارباب­های قدیم­تان هستید. اتفاقاً ما به این­ها می­گوییم مثل کورش و داریوش باشید، عزت ایران، نه نوکری ایران برای غرب. در قرائت دوم ما می­گوییم که هخامنشی و ایران قبل از اسلام، اولاً ایران هخامنشی کجا و ساسانی کجا؟ این­ها را هی به هم وصل می­کنند، اصلاً هخامنشی­ها و ساسانیان به هم ربطی ندارند، اصلاً در فرهنگ ساسانی کجا گفته­اند هخامنشی؟ خود ساسانی­ها نمی­دانستند هخامنشی­ها قرن­ها که بودند و چه بودند، اصلاً ربطی به هم ندارند. غرب این­ را ساخت و گفت هخامنشی پرید ساسانی پرید رضاشاه پهلوی، مرتیکه بی­سواد، معتاد، معتاد بی­سواد را کردند شاه ایران و گفت این وارث کورش است. شاه هم آمد گفت تو آسوده بخواب که ما بیداریم. او بیچاره هم باور کرد خوابید، این­ها هم کل ایران را دادند رفت غیر از این که بحرین را هم که دادند رفت، کورش هم فکر کرد گفت بیداری، بیداری، خوابید که خوابید، رفت. بعد خمینی آمد ایران را نجات داد، انقلاب اسلامی آمد ایران را از این ذلت ما را به عزت رساند که معاون رئیس­جمهور آمریکا می­گوید قرن بیست و یک میلادی با چهار قدرت جهانی شروع شد، بعد کنار روسیه و آمریکا و چین می­گوید ایران. نخست­وزیر اسرائیل می­گوید ایران شده هم­مرز ما، ایران شده ابرقدرت منطقه و یکی از چند قدرت اصلی جهان. این ایران انقلاب و آن هم انقلاب شاه و رضاشاه است. ذلیل­ترین دوران ایران، ازجمله یکی دوران پهلوی است. شما چه ربطی به هخامنشی دارید؟ حتی چه ربطی به ساسانی دارید؟ بالاخره این­ها زمان خودشان قدرت­های جهانی بودند، شما چه کسی هستید؟ شما که نوکر دست دوم قدرت­های جهان هستید. پس در قرائت اول که می­گویند این­ها اصلاً نبوده و ساختگی است. قرائت دوم می­گویند بوده، ما می­­گوییم به نکات مثبت­شان احسنت، تمدن، شهرسازی، معماری، نظامی­گری، بروکراسی، این­ها همه خیلی چیزهای مهمی است و قابل افتخار است واقعاً، ملتی که بگوید هفت­هزار سال پیش ما اولین تمدن­های جهانی و اولین امپراطوری­های جهانی بوده، این خیلی چیز قشنگی است. اما بُعدهای منفی­اش، هخامنشی اگر جنایت کرده ولو به­نام ایران، این جنایت، جنایت است، به­نام اسلام هم جنایت بکنی، جنایت، جنایت است، به مردم خودش اگر ظلم کرده، جنایت کرده، فاصله طبقاتی اگر هست، جنایت است، اگر شرک باشد، جنایت است، می­خواهد ایرانی بکند می­خواهد غیر ایرانی. قرائت سوم از کورش و هخامنشی و این­ها، قرائت کسانی است که مثل مرحوم طباطبایی و بعضی علما که همین­طور که دوست­مان فرمودند که جناب کورش همان جناب ذوالقرنین است، اگر این باشد که اصلاً این را بپذیرید که همه این­ها باید بحث شود، خیلی مسئله فرق می­کند، آن­وقت می­شود اولین و بزرگ­ترین تمدن دینی در جهان اتفاقاً همین جریان کورش و این­ها بوده، اگر این قرائت سوم را بپذیریم. اما این­که کدام است، هیچ­کدام از این سه­تا به­طور قطعی اثبات نشده شاید هم نشود. بنا بر هر احتمالی ما موضع مخصوص آن را می­گیریم.

از اذان ظهر خیلی گذشته و به اذان مغرب رسیدیم، دیگر جلسه را ختم می­کنیم.

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha